ما ایستاده ایم

we resisit
ما ایستاده ایم

ما انقلاب کردیم به خاطر اینکه اسلام را نگه داریم
شهید دادیم
هشت سال مقاوت کردیم نه در مقابل صدام بلکه در مقابل یک دنیا (مدارکش هم موجود است)
تحریممان کردند نه از زمانی که احمدی روشن ها و رضایی نژاد هامان یاد گرفتند استفاده از انرژی صلح آمیز هسته ای را بلکه از وقتی انقلاب کردیم.(مدارکش هم موجود است)
دجالواره وارد مملکتمان کردند آنکه در کشور های عربی برای استفاده از برنامه هایش پول می دهند در کشورمان به رایگان پخش کردند تا مسموممان کنند به خیالشان مانند اسپانیا اسلام را فراموش کنیم اما ما می ایستیم همانطور که پیش از این ایستادیم
و اما مکر شیاطین ادامه دارد بچرخ تا بچرخیم گرچه کم کم به ته خط رسیده اند و نفس های آخرشان است(مدارکش هم موجود است)
اما « فان حزب الله هم الغالبون»

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۳ ب.ظ

آمدم ای شاه پناهم بده


«بسم الله الرحمن الرحیم»


اگر خدا بخواد ان شاءالله نماز عید فطر رو در حرم شاه خراسان علیه السلام اقامه خواهم کرد.

نایب الزیاره همه شما بزرگواران هستم.

و

ملتمس دعای شما

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۳
صامده 110
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ق.ظ

فلسطین را بر نقشه های جهان ترسیم خواهیم کرد

«بسم الله الرحمن الرحیم»



شصت و هفت سال میگذرد ، اما هنوز یادمان نرفته و نخواهد رفت که با پاره ی تن اسلام چه کردید و چه می کنید

این دین یهود دین موسی علیه السلام نیست.

یهودی که در یک جشن به نام پوریم با خون کودک سه ساله مسیحی کیک می پزد فقط به این دلیل که یک خاخام باید چنین کیکی را داشته باشد

شریعت موسی علیه السلام  نیست.

عید پوریمی که  در آن سالروز قتل حدود نیمی از جمعیت ایران را در زمان خشایار شاه جشن می گیرند شریعت موسی علیه السلام نیست.

جاهلان زمان ! کودک کشان حیوان صفت!

بدانید

ما مسلمین ، ما سربازان رهبر، ننشسته ایم به تماشا

آماده مباره می شویم تا در روزی مقرر "هل من مبارز" بطلبیم

بدانید

آن گاه که به میدان آمدیم تا تمام غده های سرطانی را از روی زمین پاک کنیم از پای نخواهیم نشست

بدانید

اگر هر روز سال ، روز قدس باشد یک لحظه تردید نکنید که هر روز فریاد حمایت از عزیزانمان را سر خواهیم داد

فرقی نمی کند فلسطین باشد یا لبنان ، بحرین باشد یا یمن هر جا فریاد مظلومی بلند باشد تا دادش نستانیم کنار نمی کشیم.

بدانید

روز خواری تان نزدیک است

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه . آمین

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۲
صامده 110
دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۵ ب.ظ

لیالی شریف قدر

«بسم الله الرحمن الرحیم»

ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم

در آسمانی نگاهت پر بگیرم

ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق

دست شمارا جای قرآن سر بگیرم

ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب

با دست آغوشم تو را در بر بگیرم

ای کاش پایم واشود در خیمه ای که

یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم

ای کاش در تقدیر من امشب نویسند

پای تورا یک شب به چشم تر بگیرم

ای کاش می شد تا برای سجده از تو

مهری زخاک تربت مادر بگیرم

تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم

ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم

من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید

ای کاش ها ر ا کاش ازاین در بگیرم

شاعر موسی علیمرادی
وقتی ناله "بک یا الله" و"الهی العفو "تون بلند شد ، دل دریاییتون شکست و اشک چشمتون گونه تون رو خیس کرد لطفا بنده حقیر رو هم یاد کنید.
ملتمس دعاتون هستم.


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۵
صامده 110
دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ب.ظ

به خدا ارکان هدایت فروریخت...

«بسم الله الرحمن الرحیم»

بهترین رهبر ابناء بشر کیست علیست  به یتیمان ستم دیده پدر کیست علیست

 

داشت ایزدبه صدف یک دُر یک گوهر ناب   دُر یکدانه نبی هست و گهر کیست علیست

 

آنکه بر دوش رسول مدنی پای نهاد  تا کند بتکده ها زیر و زبر کیست علیست

 

کس نگفته است سلونی بجهان بهر بشر  انکه فرمود و به ما داد خبر کیست علیست

 

آنکه بر جای نبی خفت که از راه وفا کند از جان نبی دفع خطر کیست علیست

 

آنکه با دیدن رخسار غم آلود یتیم  اشک می ریخت به دامن چو گهر کیست علیست

 

آنکه می برد غذای فقرا بر سر دوش نیمه شب بر سر هر کوی و گذر کیست علیست

 

آنکه در خانه حق آمد و از خانه حق بست از دار جهان بار سفر کیست علیست

 

آنکه شق القمر از تیغ عدو گشت سرش بر سر سجده بهنگام سحر کیست علیست


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۷
صامده 110
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۵ ب.ظ

وصیت نامه شهید حجت الله رحیمی

«بسم رب الشهدا و الصدیقین»

هر کس که پیمان والا دارد بیاید هر کس هوای کربلا دارد بیاید

(فان مع العسر یسرا ، ان مع العسر یسرا )

(پروردگارا تو خود گواهی بر من چه میگذرد.)

بارالها !...

خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ،برادر و خواهر را

خدایا ! بی خوابی های فراوارن را

خدایا ! دنیا و خواری هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل میکنم ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد.

خدایا ! تو را سپاس میگزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری .

خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ، زیرا عبادت هایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت می دانم ، و تو را عادل میدانم و

می دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند .

خدایا ! سالها و ماه هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهر ها و آبادی ها و کوه ها و دشت ها و بیابانها را پشت سر گذاشته ام ولی هنوز خود را نشناخته ام .

با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان عاشق شد ، عاشق الله ، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی.

آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به آرزوی خویش دست یابم.

خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمیخواهم.

خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده ی آموخته را

معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ...

معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است .

الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی .

خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق میورزد تا که بمیرد ، من هم آنقدر عاشق تو هستم که میخواهم در راه تو ، تکه تکه شوم.

خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.

خدایا ! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم .

خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح میدهم .

خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن .

بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمیبینم ، ولی امیدم به عفو و بخشش توست .

خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده ام مساز ، زیرا به عشق شهادت به درب خانه ات می آیم.

پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش میکنم ، و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن.

محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.

بارالها ، جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله گردیده حمایت فرما!

ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ، بس است هر چه دیده اند . بگذار این گوش ها دیگر نشنوند ، بس است هر چه شنیده اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبیده اند.

خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .

خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تورا داشته ام .

یا سیدی و مولای ! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند ، و او اسماعیل را محیا کرد ، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود .. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (ع) بود...

پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می تپد .

جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تورا ندارم.

بارالها ! من همان بنده ای هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده ام ، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار می کنم به اینکه در اشتباه بوده ام ، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقایت را که نصیب شهدای راهت میکنی نصیب من هم کن.

بارالها ! تو را شکر میگویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم کیستم و از کجایم و به کجا می روم.

خدایا ، در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق میریزند و این گونه شتابان اند.

خدایا ! هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا ! هدایتم کن تا ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا ! نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت ، خیانت ظالمانه ای است.

خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد.

خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم.

صبرمان ده که بسیار عجولیم.

بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است.

کورمان کن که نبایسته ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد.

بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم.

و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم.

دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود.

قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید.

و قدرتی که در خدمت تو باشد.

پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند ، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد ، هر چند به شهادت نرسد.

راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا(ندا) لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو

خادم الشهداء ،کربلایی حجت الله رحیمی


                                   

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۵
صامده 110
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۸ ب.ظ

به غیر از شهادت به عاشق حرام است...

«بسم رب الشهدا و الصدیقین»


دقیقا نمیدونم چی باید بنویسم حالا که دارم این پستو مینویسم خودمم منقلبم.

میخوام راجع به کسی حرف بزنم که عاشق شهدا بود و باهاشون محشور شد ؛ در مورد کسی که ثابت کرد در باغ شهادت بازه بازه ؛کسی که وقتی 7 روز به تولد 22 سالگیش مونده بود تو پادگان دژ پر کشید.

شهید حجت الله رحیمی

خوش به سعادتت مرد.خوش به سعادتت به خاطر اینکه چهرت به قول خودمون انقدر سو بالا میزنه .خوش به سعادتت که ره صد ساله رو یه شبه رفتی.خوش به سعادتت شهیــــــــــــد

وا حسرتا...

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک


         

         




۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۸
صامده 110
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۷ ب.ظ

کی با حسین کار داشت؟

«بسم الله الرحمن الرحیم»

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!

چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

منبع:aviny.ir

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۷
صامده 110
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

پا خروسی

«بسم الله الرحمن الرحیم»

با آن سیبیل چخماقی، خط ریش پت و پهن که تا گونه اش پایین آمده بود و چشم های میشی، زیر ابروان سیاه کمانی و لهجه غلیظ تهرانی اش می شد به راحتی او را از بقیه بچه ها تشخیص داد. تسبیح دانه درشت کهربایی رنگی داشت که دانه هایش را چرق چرق صدا می داد.

اوایل که سر از گردان مان درآورد همه ازش واهمه داشتند. هنوز چند سال از انقلاب نگذشته بود و ما داش مشدیهای قداره کش را به یاد داشتیم که چطور چند محله را به هم می زدند و نفس کش می طلبیدند و نفس داری پیدا نمی شد. اسمش «ولی» بود. عشق داشت که ما داش ولی صدایش بزنیم. خدایی اش لحظه ای از پا نمی شست. وقت و بی وقت چادر را جارو می زد، دور از چشم دیگران ظرف ها را می شست و صدای دیگران را در می آورد که نوبت ماست و شما چرا؟ یک تیربار خوش دست هم داشت که اسمش را گذاشته بود: بلبل داش ولی!

اما تنها نقطه ضعفش که دادِ فرماندهان را در می آورد فقط و فقط پا مرغی نرفتنش بود. مانده بودیم که چرا از زیر این یکی کار در می رود. تو ورزش و دویدن و کوه پیمایی با تجهیزات از همه جلو می زد. مثل قرقی هوا را می شکافت و چون تندبادی می دوید. تو عملیات قبلی دست خالی با یک سر نیزه دخل ده، دوازده عراقی را درآورده بود و سالم و قبراق برگشته بود پیش ما. تیربارش را هم پس از اینکه یک عراقی گردن کلفت را از قیافه انداخته و اوراق کرده بود از چنگش درآورده و اسمش را با سرنیزه روی قنداق تیربار کنده بود. با یک قلب که از وسطش تیر پرداری رد شده بود و خون چکه چکه که شده بود: داش ولی!

آخر سر فرمانده گردان طاقت نیاورد و آن روز صبح که بعد از دویدن قرار بود پا مرغی برویم و طبق معمول داش ولی شانه خالی می کرد، گفت:«برادر ولی، شما که ماشاءالله بزنم به تخته از نظر پا و کمر که کم ندارید و همه را تو سرعت عقب می گذارید. پس چرا پامرغی نمی روید؟» داش ولی اول طفره رفت اما وقتی فرمانده اصرار کرد، آبخور سبیل پت و پهنش را به دندان گرفت و جویده جویده گفت: «راسیاتش واسه ما افت داره جناب!»

فرمانده با تعجب گفت: «یعنی چی؟»

- آخه نوکر قلب باصفاتم، واسه ما افت نداره که پامرغی بریم؟بگو پاخروسی برو، تا کربلاش هم می رم! زدیم زیر خنده. تازه شصت مان خبردار شد که ماجرا از چه قرار است. فرمانده خنده خنده گفت: «پس لطفا پاخروسی بروید!» داش ولی قبراق و خندان نشست و گفت: «صفاتو عشق است!» و تخته گاز همه را پشت سر گذاشت.


 کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه27

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۳
صامده 110
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۱ ب.ظ

بنی صدر وای به حالت!

«بسم الله الرحمن الرحیم»

پدر و مادرم می گفتند:«بچه ای» و نمی گذاشتند بروم جبهه، یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباس های صغری خواهرم را روی لباسم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه آوردن آب از چشمه زدم بیرون ، پدرم که گوسفند ها را از صحرا می آورد داد زد :«صغرا کجا»؟

برای اینکه نفهمه سیف الله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی می‌روم آب بیاورم. خلاصه رفتم و از جبهه لباسها را با یک نامه پست کردم. یکبار پدرم آمده بود و از شهر تلفن کرده بود، از پشت تلفن گفت:«بنی صدر(1)!وای به حالت اگر دستم بهت برسد.»

از مجله نشریه دانش آموزی «امین دانش آموز»


(1)رییس جمهور خائن، که در مرداد 1360 با لباس و آرایش زنانه و به همراه خلبان اختصاصی شاه معدوم و سرکرده گروهک منافقین از کشور گریخت.
 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۱
صامده 110
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

بوش از آمریکا آمد!!!

«بسم الله الرحمن الرحیم»

اوضاع سیاسی دنیا را نقد و بررسی می کردیم. نوبت به آمریکا رسید و ریاست جمهوری وقت آن. بعضی دفاع می کردند که الحق و الانصاف خوب توانسته اند حرف خودشان را به کرسی بنشانند، با این همه مفسده که در عالم ایجاد می کنند همچنان قبله آمال ملحدین هستند! دوستی می گفت: من موافق نیستم. این حرف ها هم نیست. ریگان را ببینید. در دوره ریاست جمهوری اش گند زد. آن قدر خرابکاری کرد تا بالاخره بوش (بویش)‌ آمد. حالا شما فکر می کنید مردم بوش (بوش) را چقدر تحمل می کنند؟ قطعاً اگر شامه شان معیوب نباشد چهار سال!

از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم شوخ طبعی ها نوشته سید مهدی فهیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۶
صامده 110